_______________________________________

Behzad Keshmiripour: Lyrik, Essays, Übersetzungen, ...

 

 

Borj_____

 

 

 

 دست در دست هم دهيم به شعر


ربط ادب و ادبيات


درسی برای داستان ننوشتن


منقاله نويسی و تربيت شاعر و نويسنده


حکايت ِ ميان و مايه و پاره


 

 

 

 

کبوتر خانه های ايرانی، عجايب هشتگانه و مجموعه ی علوم عالم


دانشگاههای آزاد، دانشجويان گرفتار و سرانه مطالعه ی ما ايرانيان


مشکل کم آبی و راه حلهای سوراخ دار


از کشک تا کشکرک


 

 

 

اشاره کوتاهی درباره ی طنزها

 

این مقاله ها را در دو بخش از هم جدا کرده ام. «درسها ...» طنزهایی هستند که موضوعشان ادبیات  است یا به نوعی با ادب و ادبیات ربط دارد. «تا یادم نرفته»ها بیشتر یادداشتهایی هستند در مورد مسائل فرهنگی و اجتماعی.

طنز مرز باریکی با هزل و استهزا و تمسخر دارد. سعی من در این نوشته ها این است که تا حد ممکن و تا جایی که میتوانم از هزل و استهزا بپرهیزم. گرچه گاهی کنار هم قرار دادن بعضی حرفها و برجسته کردن بعضی موقعیتها میتوانند باعث «مسخره» شدن  یا «مضحک» جلوه کردن کسی یا چیزی یا حرفی بشوند. در هزل و استهزا خنده و مسخرگی هدف است و شکلک و ادا وسیله ی دستیافتن به آن است. در طنز اما خنده، گرچه در کار میتواند باشد، هدف نیست و مرحله ای گذراست.

شاید یکی از مهمترین فایده های طنز این باشد که آدم یاد میگیرد خودش و دیگران را زیاد جدی نگیرد و اگر کار مضحکی کرد و دید قادر باشد به آن بخندد و اگر دیگران به او خندیدند از کوره در نرود!

گرچه مشکل بتوان انواع نوشته های طنز را به دقت تفکیک کرد اما من به تقریب دو نوع را که شایعترین نوعهای طنز نیز هستند نام میبرم تا بگویم چکار نمیکنم!

طنز سیاسی؛ موضوعش حوادث سیاسی است و سیاستمداران. معمولا خوانندگان با این نوع طنز بیشتر «حال» میکنند. در این نوع آن که مضحکه میشود صاحب قدرت است و چه بسا در رقم زدن سرنوشت ما نیز نقش داشته باشد. خندیدن به چنین آدمی و چنین ماجراهایی چیزی از انتقام جویی در خود دارد. از هم مهمتر این که در این نوع، خواننده خود را مخاطب مستقیم طنز نمیبیند و راحتتر میتواند از آن «لذت» ببرد. موضوعات طنز سیاسی نیز موضوعات عام هستند و هر کس کمابیش از آن با خبر است.

طنز اخلاقی؛ آدمهای «بداخلاق» را هدف قرار میدهد و رفتارهای ناشایست را. از آنجا که خواننده و نویسنده معمولا هر دو «خوش اخلاق» هستند به این نوع طنز نیز راحتتر میشود خندید! با این نوع طنز ما خود را از رفتار بد و ناپسند جدا میکنم.

البته قصد من ارائه تعریف نیست. این بحث را میشود با دقت بیشتر جایی دیگر انجام داد، فقط میکوشم به یکی دو نکته اشاره کنم؛ در مورد «درسها..»؛ موضوع این طنزها همانطور که قبلا اشاره کردم ادبیات و آثار ادبی و نوشته هایی است که به گونه ای به ادبیات مربوط میشوند. پس خود بخود هر خواننده ای مخاطب این نوشته ها نیست. من گرچه میکوشم کمتر به نکاتی اشاره کنم که دانستنشان از خود متن حاصل نشود اما بدیهی است که مخاطب این طنز بیشتر کسانی میتوانند باشند که تا حدی با «موضوع» آشنا باشند. واقعیت این است که ما اهل قلم چون تلاش ـ یا شاید هم وظیفه ـ داریم حرفهای «خوب و عمیق» زیاد بزنیم از مردم عادی که حرف خودشان را میزنند بیشتر ممکن است «گاف» کنیم! یکی از علتهای این مشکل شاید این باشد که چون حرف خوب و عمیق کم پیدا میشود ما نویسنده ها گاهی حرفهای «همکارانمان» را وارد حرفهای خودمان میکنیم تا وظیفه مان را درست انجام داده باشیم. این ـ به عنوان مثال ـ یکی از مواردی است که ممکن است حرفهای ما را کمی مضحک کند. به هر حال ما به خاطر انتظار مردم ـ یعنی همان چند تا خواننده مان ـ هم که شده مجبوریم حرفهای قلنبه سلنبه بزنیم تا فکر نکنند نویسندهاشان بیسوادند و همان چیزها را میگویند که بقیه. البته اینها فقط مثال است و فکر نکنید من میگردم ببینم کی کجا حرف مضحک زده. اما از شما چه پنهان گشتن هم نمیخواهد از این چیزها کم پیش نمیاید.

به هر حال قصدم این است که «درسها ...» یک جورهایی با ادبیات ربط دارند و آنها که هیچ جور با ادبیات آبشان توی یک جوب نمیرود احتمالا با خواندن آنها فقط وقت خود را تلف میکنند! اما پیشاپیش بگویم که من مانعشان نیستم: بالاخره هر کس اختیار وقت خودش کمابیش دست خودش است!

 

اما «تا یادم نرفته»ها ... شاید باور نکنید اما همین الان که داشتم اینها را مینوشتم یادم آمد که یک زمانی بالای اولین مقاله از این مجموعه یادداشتی در شأن نزول آنها نوشته بودم که فکر کردم همان را بگذارم اینجا که حکمت این نوشته ها را تا اندازه ای روشن میکند. آنجا نوشته بودم::

شما را نمي‌دانم، من اما بس كه بزرگان ادب و فرهنگ و هر كه از راه رسيد نداشتن حافظه‌ي تاريخي و قومي و جغرافيايي و چه و چه را به رخ‌مان كشيد، فكر كردم لااقل براي مقابله با ضعف حافظه‌ي شخص خودم هم كه شده گاهي كه چيزي يا نكته‌اي به نظرم رسيد «تا يادم نرفته» بر روي كاغذ بياورم كه نه شرمنده‌ي خودم باشم و نه بدهكار قوم و تاريخ و چه و چه.

شما خود دانيد!

 

 

 

ا

 

 

 


 

 

 © Behzad Keshmiripour 2002-2004