_______________________________________

Behzad Keshmiripour: Lyrik, Essays, Übersetzungen, ...

 

 

Borj_____

 

 
پرانتز باز (یک شعر از سلسله شعرهای جمله های معترضه)
حافظیه | کارون | معبد چغازنبیل (از سلسله شعرهای سفرنامه)
سنگ دریا
از خودخواهیها
ترانه ی ساعات (سه شعر پیوسته)
هیج کجا
بندرگاه
زمزمه های یکشنبه (هفت شعر)
ترانه ی تلخ
همین و بس
ICE Hannover-Köln, hin & zuruck (سه شعر)
ساعت یک بعد از ظهر یکی از روزهای اردیبهشت
راستی چه می شود اگر ...
هیچ کس با دهان ما سخن نخواهد گفت
سه گیاه
 
 
 

 

 

 

حافظيه


زبانِ غيب
زبانِ غايب ...
آرامگاه تو کجاست؟

سقفي تيره
ستونهايي روشن
تلطيف زمزمه
ساعات عاشق
شاهان شجاعِ بي‌زبان
تا پادشاه خوبان،
بي‌زبان.

  

آرامگاه تو را انگشتان ما مي‌آشوبند
انگشتانِ گورمال
در جستجوي حرفهاي رمنده
زبان غيب را ظاهر مي‌کنند.

  


دستِ شعبده
حرفِ شعبده
سِحر سطور
حرف زمانهاي نيامده
زمانهاي رونده ...
اکنون به سعي کلام
آرام مي‌شويم.
خواب تو آشفته
از کدام کوچه مي‌گذشتي؟
در کدام خانه ....

پَرسه‌ها و پُرسه‌هاي ما انتها ندارد
پرسشهاي ما، اما
هميشه به قالب پاسخي آماده بريده شده

اين پاسخهاي بسيار
اين ناگفته‌هاي گفتني ...
از گفتنيها بگو.

حافظه‌ي ما ميان دو جلد
ميان سطورِ به دلخواه
ميان کلمات تفسير
گير افتاده‌.

حروف تيره
برگهاي روشن
گور گشوده‌ي شاعر
شوقِ ترديد
جستجوي زبان غايب.
 

 

کارون

 

عطش اين رود طغيان کرده

ترانه‌هاي اين آب به گل نشسته‌اند.

 

آوارِ آب

آوارِ حادثه

آوار حادثه‌هاي گم.

 

بسترِ خالي

خوابي خراب

پلهاي بي‌رابطه

پلهاي از من تا کجا

پلکانهاي دهليز آب

تا اين سراب،

دام قايقهاي آواز

قايقهاي شوريدگي.

 

هجاهاي گل‌آلود

حروف مغروق

 

اين کناره‌ها از لاشه‌ي لغت انباشته‌اند

اين کنار از تعفنِ جسد حرف بو گرفته

اينجا، من کسي را صدا مي‌زنم

که هنوز به دنيا نيامده

و کسي مرا صدا مي‌زند

که سالها پيش مرده.

 

مرا ببخش

چقدر

سالها

از تو

غافل

شدم.

 

 

معبد چغازنبيل *

 

خشتهاي فرسوده

خشتهاي از سه هزار سال و نمي‌دانم خيلي پيش ...

 

خشتهاي شاهد

سکوي عبادتهاي خون‌آلود

سکوهاي تشنج

صُفه‌هاي مرطوب

خون خشک ظهرهاي بسيار

خشتهاي ميخکوب

دعاهاي بيحاصل

اوراد مضمحل

دشتِ متلاشيِ کوزه

آب تفته

و باز

حرفي که آوايش در راه مانده

ـ چيزي که گفته نمي‌شود

چيزي که شنيده نمي‌شود ـ

حرفي خشکيده بر خشت خام.

 

          

 

نه ردّي از پايي

نه ردي از چهره‌اي

شهر گمشدگان

سرزمين از کي تا کجا تا امروز

و تا اينجا.

 

اين غبارهاها ما را به کي مي‌پيوندند

اين خشتها چه مي‌گويند

اين حروف گمشده

و اين حرفها که به زبان نمي‌آيند ...

 

ما ساکنان ناميراي اين شهرهاي مرده‌ايم

با زبانهاي مرده

بريده ...

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* معبد چغازنبيل: مجموعه‌اي از چند معبد کوچک و يک معبد اصلي از هزاره‌ي دوم پيش از ميلاد و از دوران ايلاميهاست که در خوزستان قرار دارد. معبد اصلي بناي خشتي عظيمي است که در اصل پنج طبقه بوده، با صفه‌ها و سکوهايي در اطراف آن که ظاهراً جايي براي هدايا و قرباني و نيايش بوده‌اند. جا به جا حروفي به خط ميخي بر خشتها کنده شده؛ از جمله در هشدار به آنها که خيالِ رساندن گزندي به معبد را در سر دارند. در محوطه‌ي وسيعي که معبد در آن واقع است هنوز تکه‌هاي کوچک سفال و خشت پراکنده است.

 

 

 

 © Behzad Keshmiripour 2002-2003