ICE Hannover - Köln
hin und zurück
1
چقدر
ذرت!
اين
پنجره اگر اينقدر پنجره نبود
از چقدر
ذرت ذله ميشد.
و اين
قطار حتماً آنقدر قطار هست
كه
اينقدر پنجره را تاب ميآورد.
نگاه از
اينقدر نگاه نبودن
از
پنجره و ذرت كلافه است،
نه از
ذرت
و نه از
پنجره؛
از چقدر
ذرت،
از
تاكجا ذرت
كلافه
است.
ICE Hannover -
Köln
hin und zurück
3
«اين قطار كجا
مي رود هر روز، با اين شتاب»
درخت
ميپرسيد.
«اين درخت در
انتطار كي اينجا ايستاده، هر روز»
قطار
ميپرسيد.
من در
قطار به درختان نگاه و
با خود
فكر ميكردم:
«نه كسي
بدرقهام كرد
نه كسي
به پيشوازم خواهد آمد.»
ICE Hannover -
Köln
hin und zurück
2
اين راه
كه از اين همه درخت گذشته
از آن
جهت انتها ندارد
كه هر
درخت
تا غايت
انزوا درخت است؛
بي هيچ
دليل درخت است
و بي
هيچ چاره تا غايت درختيت تنهاست.
|