_______________________________________

Behzad Keshmiripour: Lyrik, Essays, Übersetzungen, ...

 

 

Borj_____

 

 
 
 
«قدمت سابقه» در «تبعید ایران»
 دست در دست هم دهيم به شعر
ربط ادب و ادبيات
درسی برای داستان ننوشتن
منقاله نويسی و تربيت شاعر و نويسنده
حکايت ِ ميان و مايه و پاره
 
 
 
 
 
... با زلزله هم شوخی؟
کبوتر خانه های ايرانی، عجايب هشتگانه و مجموعه ی علوم عالم
دانشگاههای آزاد، دانشجويان گرفتار و سرانه مطالعه ی ما ايرانيان
مشکل کم آبی و راه حلهای سوراخ دار
از کشک تا کشکرک
 

 

 

 

درسهايي از ادبيات (۷)

«غزل پست مدرن» و «پستان» مادر ايرج ميرزا

در مطلبي که مدتها پيش خواندم، نويسنده، که متاسفانه اسمش يادم نيست، به پست‌مدرن بازيهاي برخي از شاعران و نويسندگان تازه‌کار ايرادهايي گرفته بود. او براي اين که نشان دهد به رغم انتقادهايش با خود پست مدرنيسم مشکلي ندارد نوشته بود که به نظرش «پست مدرنيسم شيوه‌ي محشريه»! من همان زمان متوجه شدم که اين جريان چنان ميان ما رواج پيدا کرده که مي‌توان اينقدر خودماني درباه‌اش صحبت کرد: «پسر تو بميري اين پست مدرنيسم عجب چيز باحاليه‌ها، حرف نداره جون تو!...» و همينطور که داشتم ذوق مي‌کردم که اينقدر با پست مدرنيسم اخت شديم يکي از دوستانم مقاله‌اي برايم فرستاد با عنوان «غزل پست مدرن» و اشاره کرد که نويسنده همانطور که در سطر چهارم مطلبش نوشته مي‌خواهد «به ريشه‌يابي اين جريان [يعني همان پست مدرنيسم خودمان] در شعر کهن فارسي» بپردازد! نمي‌دانيد تا اين اشاره و آن عنوان مقاله را ديدم چه حالي شدم؛ پيش خودم گفتم «بابا دمتون گرم، درستش هم همينه! معلومه که پست مدرنيسمي که اينقدر محشره و با حاله بايد ريشه‌اش هم تو ادبيات کهن خودمون باشه.» راستش من هم از خيلي وقت پيش يک جورايي حس کرده بودم که چيزاي سنتي خودمان (از آفتابه و آبگوشت گرفته تا غزل و قصيده) همه يک جورايي پست مدرنيستي هستند. اما چون سوادش را نداشتم نمي‌تونستم ثابتش کنم. براي همين تا ديدم يکي دارد دست به ريشه يابي ميزند خيلي خوشحال شدم و گفتم حتما بايد نتيجه تحقيقاتش را به شما هم نشان بدهم.

 

مقاله را که ديدم يک چيزي نظرم را جلب کرد و آن طرحهايي بود که وسطش کار گذاشته بودند. فکر مي‌کنم جاسازي اين طرحها توي اين مقاله خودش يک کار خيلي پست مدرنيستي باشد، مي‌گوييد نه؟ توجه کنيد:

 

گرچه اين طرحها در نگاه اول و دوم و سوم و نمي‌دانم تا نگاه چندم به نظر بي‌ربط مي‌آيند اما از آنجا که بحث بر سر شعر قديم است اگر دقيق بشويد مي‌بينيد که به ويژه طرحي که وسط صفحه دوم کار گذاشته‌اند با يک شعر مشهور که توي کتابهاي درسي قديم هم بوده يک ربطهايي دارد. خوب نگاه کنيد: دست کودکي در دست يک بزرگسال ... خوب؟ بله ديگه: «دستم بگرفت و پا به پا برد» خودمونه ديگه. و اين طرح اشاره‌ايست به شعر مشهور ايرج ميرزا: «گويند مرا چو زاد مادر/ پستان به دهن گرفتن آموخت/ دستم بگرفت و پا به پا برد/ تا شيوه‌ي راه رفتن آموخت/ ....» خب نتيجه؟ بله. اينجا با يک اشاره ظريف به «دستم بگرفت و ...» خواننده را دور از چشم سانسورچيان به سطر ديگر که همان «پستان به دهن گرفتن ...» باشد مي‌رساند! يعني به وسيله‌ي اين طرح نه تنها مسئله اروتيسم با تيزهوشي مطرح شده بلکه با توجه به اسم شعر که «مادر» باشد، اشاره‌ي افشاگرانه‌اي هم به مسئله مردسالاري و ستم مضاعفي که بر مادران ما مي‌رود در اين کار مشهود است! و هر کس ذره اي هوش پست‌مدرنيستي داشته باشد متوجه مي‌شود که چون شاعر اين شعر ايرج ميرزاست (که علاقه‌اش به پسران جوان را پنهان نمي‌کرد) کار گذاشتن اين طرحِ به‌ظاهر بي‌معني در وسط ماجراي غزل پست مدرن، اشاره‌ي پنهاني نيز به مسئله آزادي جنسي و حقوق «همجسنگرايان» دارد. البته يکي از دوستان معتقد است که چون ايرج ميرزا «بچه‌باز» بوده اين اشاره را بايد به مسئله «همجنسِ کوچک گرايي» تعبير کرد! اين هم البته نظري است اما در اصل مسئله که چند جانبه بودن و تاويل‌پذيري متون و آثار پست مدرن باشد تغييري ايجاد نمي‌کند!

با اين همه گمان مي‌کنم که وجود تاويلهاي مختلف در مورد کارگذاري اين طرحها و اصولا اينگونه مسائل را بايد نکات فرعي و آموزشهاي کناري اين مطلب محققانه دانست. اصل مسئله همان ريشه‌يابي پست مدرنيسم در غزل کلاسيک ماست. به همين علت اعتقاد دارم که خواندن اين مقاله بر تمام پست مدرنهاي سنتي و امروزي و حتا پست مدرنهاي احتمالي و مشکوک هم واجب است. در هر حال خواندن اين مقاله را به همه‌ي مشتاقان تحقيقات پست مدرنيستي توصيه مي‌کنم. من حتا خودم قصد دارم آن را در اولين فرصت بخوانم!

راستش را بخواهيد من تا به حال فقط موفق به خواندن «پاورقيها» ي اين مطلب شدم. اما همين چند سطر نشان مي‌دهد که با مطلب فرح‌بخش و طربناکي سر و کار داريم.

 

 

 


 

 

 © Behzad Keshmiripour 2002-2003